هلیا  جونهلیا جون12 سالگیت مبارک
رونیا جونرونیا جون، تا این لحظه: 9 سال و 19 روز سن داره

هلیا خورشید زندگیمون

دخترم

      دختر عمر من است ،به فدایش همه غم های دلم   می کشم دست نوازشگر خود بر سر او   تا بداند   نفس و عشق و دل و دین من است   مثل باران خدا زیباست   رحمتی است بر دل ویران شده ام   نازنینی است که دوستش دارم دختر ميگن چشم و چراغ خونه ست / براي زندگي يه جور بهونه ست دختر ميگن فرشته زمينه / از بس كه خوب و پاك و نازنينه دختر ميگن محبتش زياده / خدا بهم اين گل و هديه داده ...
30 دی 1392

دایره لغات هلیا در نوزذه ماهگی

بتینی=بستنی ممون= ممنون ها‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍‍پو= سگ تلاه=کلاه تلد=تولد دس=دست مذرت= معذرت میخام مو=موز بذتو= بذار اونجا تش=کفش جولا= جوراب ژیله =ژله انا=انار پفی =پفیلا تش=ترش هام هام= ماشین تایی= چای اند= قند اشو= قاشق انال= چنگال بابی بی= باب اسفنجی مامی می= مای بیبی پوتو= پرتقال  تومی می = توت فرنگی پیتا= پیتزا آدوش= ابگوشت تباب=کباب آبی بی=آبمیوه پاتو= پالتو لباب= لپ تاپ تادو=چادر لغات  جدید در ۲۰ ماهگی بتوش=بپوش آهه= اهنگ سیتار=سه تار صنینی= صندلی زیتو= زیتون ماجون= مامان جون تیا=کیانا اوشی...
30 دی 1392

یه روز سرد بارونی

جوجوی من امروز که از خواب پا شدم دیدم هوا ابریه از پنجره که نگاه کردم دیدم داره برف ریز میاد خیلی خوشحال شدم گفتم آخ جون دوباره برف و برف بازی ولی بعدش چند دقیقه بعدش بارون شدن ولی بازم خدارو شکر میکنم بابت رحمت الهی .عزیزم تو هم که امسال اولین برفتو دیدی هفته قبل خیلی خوشت اومده بود باهم رفتیم حیاط مجتمع کلی ذوق کرده بودی ولی به برف دوست نداشتی  دست بزنی بعدشم رفتیم خونه مامان جونو کلی تو حیاطشون عکس گرفتیم تو پستای قبلی گذاشتم ولی متنشو وقت نکردم الان نوشتم. عزیزم این روزا زندگی باتو هر روز که بزرگتر میشی قشنگتر میشه وای که چقد اون خدایی که تورو افریده دوست دارم و چقد ازش ممنونم وقتی تورو بغل میکنم بوی وانیلی تنتو دوست دارم...
26 دی 1392

شوق نفس های منی

در کنار همه ی آرزوهایی که برایت می کنم ؛ آماده ام همه چیز را فدا کنم تا این آرزوها به واقعیت در آیند ... می خواهم سعادتمند باشی . می خواهم قلبت را آکنده از احساس شگفتی و سرشار از شهامت و امید کنی . می خواهم به آن دوستی دست یابی که کم از گنج نیست و آن عشق که زیبایی جاودانه دارد . می خواهم خشنود باشی ، آن خشنودی که شیرین است و موقر آن خشنودی درونی که می آید و هرگز باز نمی گردد . می خواهم نهایت بهره را از لحظه ببری می خواهم واقعا درک کنی که تا کجا یگانه و نادری . می خواهم به یادت بیاورم که شاید خورشید لحظه ای از نظر پنهان شود ولی هرگز از درخشیدن باز نمی ماند . آرزو دارم کلماتی را بشنوی که نیازم...
25 دی 1392

عشق پدرانه

دختر که باشی می دونی اولین عشق زندگیت  پدرته دختر که باشی میدونی محکم ترین پناهگاه دنیا آغوش گرم  پدرته دختر که باشی میدونی مردانه ترین دستی که میتونی تو دستات   بگیری  و بعدش دیگه از هیچی نترسی ..... دستای مهربون و گرم پدرته ....دختر که باشی میدونی همه دنیا پدرته دختر که باشی میدونی هر جای دنیا که باشی  چه کنارت باشه چه   نباشه   !! !    قویترین فرشته نگهبان زندگیت پدرته   ...
25 دی 1392

عزیز دل مامان و بابا

هلیناز جونم  نمیدونی چقد منو بابایی دوست داریم تمام زندگیمونی بابامحمد تمام تلاششو برای آرامش و رفاه منو تو انجام  میده ازش ممنونم انشاالله سایش سالهای سال بالای سرمون باشه امیدوارم تو هم بعدا  دختر خوبی باشیو  با موفقیاتت جبران کنی وهمیشه موفق  باشی تا دل منو بابایی رو شاد کنی. با بابات دنیایی دارین روزایی که من کلاس ورزش میرم بابایی زحمت نگهداری شمارو میکشه خیلیم خوشحاله تو هم همینطور همشم میگه چقد دوتایی بهتون خوش میگذره  وتو بازی میکنی  و شادی بنظر منم خوبه که باباها با بچه هاشون اوقاتیو بگذرونن دوتایی.دیگه اینکه بازیو خیلی دوست داری تو خونه یاد گرفتی بگی بازی بازی  بعدشم من یا بابایی کلی دال...
22 دی 1392

یاد روزی که فرشته کوچولوی ما زمینی شد

برایت دعا می کنم     دعا می کنم که هیچ گاه چشمان تو را در انحصار قطره های اشک نبینم   دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم   دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد     همیشه از حرارت محبت گرم باشد . ...
20 دی 1392